#چتر_بی_باران #پارت_دویست_نود باز صدای اف اف را شنید و مادر | چتر بی باران(مریم روحپرور.کمند)
#چتر_بی_باران #پارت_دویست_نود
باز صدای اف اف را شنید و مادر مهراد به گریه افتاد ملتمس گفت: -نگو ترنم...نگو من این جا هستم، تورو جون مهراد نگو ترنم عصبی چرخید و همان جور که سمت اف اف می رفت گفت: -لعنت به هر چی دروغه اف اف را برداشت و گفت: -جانم -بیا کارت دارم ترنم به آن دو نگاه کرد و گفت: -بیا تو -می دونی که نمیام، بیا باید یه چیزی بهت بگم -الان میام عزیزم گوشی را گذاشت و با نیش خند گفت: -به لطف کارای خوبتون، متنفره که بیاد تو و ببینتتون در را باز کرد و چند نفس عمیق کشید، همان جور که طول حیاط را طی می کرد به مهراد که پشت در نرده ای بود نگاه کرد و گفت: -کاش یه چوب جادویی داشتم عجی مجی می کردم، تا کینه از دل این شوهر ما بیرون بره در را باز کرد، مهراد چشمکی زد و گفت: -کسی غیر تو مهم نیست، بذار از بقیه کینه داشته باشم و تا ابد واسم سیاه باشن، اهمیتی نداره -دلت سنگین میشه -نمیشه اتفاق کاملا سبکه دست به سینه ایستاد و گفت: -خب بگو ببینم، قضیه چیه؟ -امین زخمی شده -از کجا فهمیدی؟ -از همون جایی که داشتن می بردنش، الان دیدم همون جاهارو دارن طی می کشن، این یعنی رد خون بوده -زندس؟ -از اون جایی که بردنش اون جا، زندست، اما با این خون ریزی نمی دونم زنده می مونه یا نه، بیمارستان هم که نبردنش -از شب گذشته چی فهمیدی؟ -هنوز ندیدم -ای بابا واسه یه خون اومدی بگی؟ ابروی مهراد بالا رفت و متعجب گفت: -دیدم ترسیدی گفتم سریع اینو بهت بگم، گوشی هم که دست منه گفتم بیام این جا بگم! ناراحت شدی؟! ترنم دست پاچه لبخند زد و گفت: -معلومه که نه، یعنی ...خب درسته ترسیدم اما اینم یه عوضی مثل همشونه، نگرانیم واسه این آدم بیخوده -این که صد در صد، اما می دونی که ما نمی خوایم این وسط کسی بمیره یا قتلی اتفاق بیوفته -اما از این خانواده ی عجوج معجوج این انتظار هم میره، نمیره؟ به ما هم مربوط نمیشه -میشه ابروهای ترنم بالا رفت و مهراد کلافه گفت: -مربوط میشه چون این جوری می فهمیم اینا راحت قتل هم انجام میدن و جونمون تو خطره خصوصا تو ترنم مکث کرد و سر تکان داد گفت: -به این توجه نکرده بودم -هر چی بیشتر می گذره بیشتر می فهمیم این خانواده تا چه حد خطرناکن و من دارم به این نتیجه می رسم بهتره از اینا دورت کنم