Telegrammada porno terabaytlaridan foydalanish »

#پارت_سیصد_پنجاه_نه #عشق_خاموش -بیا بریم انقدر ارزششو ندار | چتر بی باران(مریم روحپرور.کمند)

#پارت_سیصد_پنجاه_نه
#عشق_خاموش



-بیا بریم انقدر ارزششو نداره که خودتو اذیت کنی
حسام چشم بست و هستی شانه ی حسام را فشرد و گفت:
-بیا ببین چه طور مجازات میشه مطمئن باش دلت خنک میشه
حسام چشم باز کرد و سمت اتاق رفت، با هستی وارد اتاق شد و با هم رفتند نشستند، مانلی نیم نگاهی به حسام وهستی کرد، نگاهش به چند نفری که نمی شناخت افتاد که صدای قاضی بلند شد.
مانلی سر به زیر به حرف های قاضی گوش می کرد که قاضی گفت:
-خانم مانلی راستی ، فرزند اسماعیل راستی
مانلی سر بالا آورد و نگاه قاضی کرد که قاضی گفت:
-وکیلی واسه خودت انتخاب نکردی واسه همین دستور میدم که وکیل مدافعی وکالت پرونده ی شمارو به عهده بگیره
مانلی سر تکان داد و قاضی گفت:
-شما به خاطر ارتکاب سه جرم این جا هستید که البته دارن تحقیق میکنن و ممکنه یه جرم دیگه به جرم های شما خانم راستی اضافه بشه
مانلی چشم ریز کرد و قاضی گفت:
-جرم دزدی از خونه ی آقای حسام افشار، سرقت دو فقره چک به مبلغ جمعا یک میلیارد و نیم
مانلی ناراحت چشم بست و قاضی ادامه داد:
-و کلاهبرداری و همدستی با سینا صبوری
مانلی سر به زیر نفس زد و به خودش آرامش داد که قاضی گفت:
-و اصلی ترین جرم پولشویی چند صد میلیاردی که سر رشته اش میرسه به قاچاق آثار تاریخی دولت
حسام نیش خند زد و قاضی گفت:
-بازجوی شما اعترافات شمارو روی این پرونده گذاشته
مانلی سر بالا آورد و قاضی گفت:
-بدون هیچ اعتراضی جرم پول شوییُ به گردن گرفتید و توضیح دادید که چه کارایی انجام می دادید
مانلی خیره به قاضی خشکش زد و قاضی ادامه داد:
-بدون هیچ همکاری، تو و پدرت پول شویی می کردید
مانلی با ترس به قاضی نگاه می کرد، قاضی هم نگاهش کرد مانلی دهان باز کرد که قاضی دست بالا برد و گفت:
-تا اجازه ندادم صحبت نکن نوبت میرسه به همه
مانلی دستانش لرزید و قاضی گفت:
-اما جای پولارو نگفتید که صد در صد میگی
مانلی دستش را به میز جلوی دستش گرفت، پارسا نگاهش کرد و قاضی ادامه داد:
-جرم دزدی چک های آقای حسام افشار رو بر عهده گرفتید و گفتید همکارتون که پژمان صحرایی بود فراری هست
مانلی سریع نگاه حسام که کینه توزانه نگاهش می کرد کرد که قاضی گفت:
-و جرم کلاهبرداری رو هم قبول کردید که قصد کلاه گذاشتن سر آقای حسام افشار رو داشتید و با تمام این نقشه ها به خونش راه پیدا کردید.
مانلی مشت را روی میز کوبید که قاضی نگاهش کرد، مانلی کلافه دهان باز کرد اما هیچ نتوانست بگوید، سر چرخاند با دیدن مردی که میز اول نشسته بود و خودکار در دستش بود سمتش رفت، سرباز خواست سمتش برود که قاضی دست بلند کرد، مانلی با سرعت خودکار را از دست آن مرد بیرون کشید و روی یکی از پرونده هایی که روی میز بود چیزی نوشت و پرونده را سمت قاضی گرفت، قاضی گیج پرونده را گرفت و رویش را خواند.
دادگاه در سکوت فرو رفته بود و همه کنجکاو نگاه قاضی می کردند که قاضی گفت:
-توی این پرونده گفته نشده این دختر نمی تونه صحبت کنه!
ابروهای حسام بالا رفت و هستی نیش خند زد گفت:
-یه بازی جدید
پارسا عصبی گفت:
-باز داره فیلم بازی میکنه
مانلی سرش را با شتاب به چپ و راست تکان داد که قاضی گفت:
-این دختر نوشته نمی تونه صحبت کنه و تمام اون جرمارو با دلایل رد کرده و گفته زیر سر کی می تونه باشه
مانلی با زاری سرش را بار دیگر تکان داد که قاضی گفت:
-چرا توی پرونده گفته نشده این دختر نمی تونه صحبت کنه؟!
مانلی عاجزانه نگاه قاضی می کرد و خواست باز اجازه دهد چیزی بنویسد که قاضی گفت:
-این چه طور دادگاهیه؟ چرا هیچ چیز درست نیست؟!
یکی از حضار گفت:
-آقای قاضی فکر نمی کنم یه مجرم بتونه حقیقت رو بازگو کنه، اون لحظه چرا حقیقت رو گفته و الان انکار میکنه رو نمی دونم اما یه مجرم یه دروغ گو هست
قاضی نگاه دست خط مانلی کرد و گفت:
-دادگاه موکول میشه به جلسه ی بعد که تاریخش مشخص میشه، و یه سری تحقیقات مجدد و مشخص شدن قدرت تکلم خانم مانلی راستی
مانلی نفس تازه ای کشید و سر چرخاند دید حسام با شتاب بلند شد از اتاق بیرون رفت هستی هم به دنبالش رفت، سر به زیر برد که صدای پارسا را شنید:
-باز چی تو سرت هست؟!
مانلی سر بالا نیاورد و دایی دست پارسا را فشرد که ساکتش کند.
حسام کلافه به دیوار تکیه داده بود که هستی رو به رویش ایستاد و گفت:
-آروم باش حسام